اشعار آرزو حاجی خانی

از مجموعه های چاپ شده

اشعار آرزو حاجی خانی

از مجموعه های چاپ شده

از فصل سوفیات



از فصل سوفیات

آرزو حاجی خانی

صفحه ی ۱۰۱

از فصل سوفیات

مجموعه از فصل سوفیات

آرزو حاجی خانی


از فصل سوفیات

شبی که صبح شد، تو را دیده بودم

 رویا نبود، دنیای دیگری هم نبود،

درآغوش هیچ کس هم نبود،

دستهای توبود و

شروعی گرم...

خودت بودی و نفسهای خودت بود

اما من،...

 

آنقدر حس خوبی داشتی

انگار نه انگار که 

مرده بودم!

..

۷اسفند۱۴۰۰

از فصل سوفیات

آرزو حاجی خانی