عنوان مجموعه اشعار : از فصل سوفیات
شاعر : آرزو حاجی خانی
عنوان شعر اول : از فصل سوفیات، ص۹۲
روسری ام را به باد دادم
به سمت تو
و خانه ات
که بی ریا و صمیمی بود
ترانه های آبشار
برلبهایت ریخت
پنجره ها را بستیم
وپرده ها را...
عریان شدیم از تمام آرزوهامان
رودخانه ها
به من رسید
با سدهایی که مردمانت
اشتباه کردند وزدند!
داریم از تمام جهان می رویم،
دیگر دنیا به هیچ کس برازنده نیست
عنوان شعر دوم : از فصل سوفیات، ص۸۱
توی دستهای کبود جهان
آرزوی روزهای کودکی ات
در اسارت ِخودش
فقط به تو فکر می کرد.
بزرگ شدی
و نمیشود با تو راه آمد
با نبودنت هم
هیچ قصه ای
آرام نمیگیرد
هوا سرده
وخدا هم عصبانی
یه وقت دیدی بارون زد
طوفان شد
تو هم نیومدی
فردا کی منو میبره دکتر؟!
عنوان شعر سوم : از فصل سوفیات، ص۷۶
موجودات بی آزاری اند
خیلی....
فقط دوست داشتن را
با هر زنی که می شود
تجربه می کنند
با هر زنی که می شود
نفس کشید
زنده ماند
وقتی بیدار شدی
فیلمنامه ی عقاب را بنویس
که یک شب به ماه
دست کشید و
پرهایش ریخت
نقد این شعر از : محمد مستقیمی (راهی)
نقد:
همراه عزیز نورسیده خیر مقدم!
ابتدا باید بگویم که از نام مجموعهی چاپ شدهی شما که سه اثر آن را برای نقد فرستادهای سر در نیاوردم واژهی «سوفیات» را نتوانستم توجیه کنم و به برداشت درستی برسم شاید اطلاعات من برای درک آن بسنده نیست بماند!
شما شعر را خوب میشناسید و فضای احساس را بسیار ماهرانه به فضای استعاری خیال تبدیل میکنید گرچه هر سه اثر به نظر میرسد در فضای احساس است اما چنین نیست حتی اگر فضای احساس هم باشد نحوهی روایت شما آن را به فضایی استعاری میبرد که برای هر خوانندهای تأویلی متفاوت دارد و این همان ویژگی اثر هنری و شعر است.
زبانی روان و شفاف دارید و این ویژگی هم درخور ستایش است اما گهگاهی به ابهامهای برخوردم که این شفافیت را قدری کدر میکند نمیدانم چرا کنایات شما گاهی به نظر میرسد قرینهای ندارند یا اگر قرینهای هم دارند نامناسب و خواننده به درک درستی که با روایت شما همخوان باشد نمیرسد و گاهی هم شگردهایی در روایت شما دیده میشود که توجیهی ندارد و این پرسش برای خواننده پیش میآید که چرا لحن روایت تغییر کرده است؟ و گاهی شگردهایی در روایت است که ابهام دارد به تمام این موارد در خود آثار اشاره خواهم کرد قبل از آن لازم میدانم توصیه کنم که روایت اثر هنری هرچه روانتر و شفافتر و بیابهامتر بهتر!
...
و اما اثر اول:
عنوان شعر اول : از فصل سوفیات، ص۹۲
روسرییم را به باد دادم
به سمت تو
و خانهات
که بیریا و صمیمی بود
ترانههای آبشار
بر لبهایت ریخت
پنجرهها را بستیم
وپردهها را...
عریان شدیم از تمام آرزوهامان
رودخانهها
به من رسید
با سدهایی که مردمانت
اشتباه کردند و زدند!
داریم از تمام جهان می رویم،
دیگر دنیا به هیچ کس برازنده نیست
«ترانههای آبشار بر لبهایت ریخت» کنایهی موجود در این عبارت گنگ است. ترانهی آبشار چیست گمان نکنم چیزی جز صدای ریزش آب باشد اگر چیز دیگری است من نمیدانم و همین من نمیدانمها ابهام متن است. شاید میخواهید بگویید: در سخنانت همان آرامشی است که صدای آبشار به من میدهد احتمالاً منظور همین است اما دور شدن از فضای روایت و ناگهان به آبشار رفتن ذهن خواننده را معلق میکند و به فضایی میبرد که با ریختنش برلبها چندان سازگاری ندارد. روایت شفاف دور از این گرههاست. البته کنایات دیگری هم موجود است که با کمی کند و کاو به معنا میرسیم که البته آنها هم که شامل رودخانه و سد باشد در همان فضای آبشار است که پیداست پرشی در خیال شما وجود دارد که شما را از فضای اتاق و پنجره و پرده به رودخانه و سد آبشار برده است. نمیخواهم بگویم این پرش نابجاست اما باید بدانید که ذهن و خیال با تداعی از یک فضا به فضایی دیگر پرش میکنند و عامل تداعی برای این پرش در متن روایت شما نیست. چه شده است که از اتاق خواب به رودخانه و آبشار و سد رفتهای اگر اینها کار خودآگاه است که از خیال بیرون آمدهاید و خرابکاری است اما اگر در خیال عاملی وجود داشته که شما را به فضای خارج از اتاق برده آن عامل باید در روایت بیاید تا ذهن خواننده هم معلق نماند و همراه متن به فضای رودخانه و سد و آبشار برود گرچه من میفهمم کنایه: رودخانهها به من رسید که اغراقی فروغی دارد چیست و سدها هم با معنا هستند و به همان فضای اتاق خواب میآیند اما پرش بی تداعی کار درستی نبود! بپذیرید!
و اثر دوم:
عنوان شعر دوم : از فصل سوفیات، ص۸۱
توی دستهای کبود جهان
آرزوی روزهای کودکییت
در اسارت خودش
فقط به تو فکر میکرد.
بزرگ شدی
و نمیشود با تو راه آمد
با نبودنت هم
هیچ قصهای
آرام نمیگیرد
هوا سرده
وخدا هم عصبانی
یه وقت دیدی بارون زد
طوفان شد
تو هم نیومدی
فردا کی منو میبره دکتر؟!
کنایهی: توی »دستهای کبود جهان» کجاست؟ من تنها دریا و اقیانوس را میتوانم از این کنایه تصور کنم که البته قرینهاش تنها صفت «کبود» است که به یاری نیما: «آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابیش افزون» در شعر «آی آدمها» به معنای اشاره شده رسیدم ولی اگر کنایهی شما معنای دیگری دارد که باید داشته باشد قرینهای برای آن نیست.
در پایان شعر:
هوا سرده
وخدا هم عصبانی... ناگهان لحن روایت محاوره میشود در حالی جدایی عبارت پایین از بالا مشخص نیست ظاهراً از این جا به بعد دیالوگ است گرچه قبل از آن هم خطاب است ولی دست کم میتوانستید این قسمت را با علائم سجاوندی جدا کنید:
- هوا سرده.... البته عبارت آخر این اثر گسترهی تأویل را خیلی کم میکند چون به نظر میرسد راوی مادری پیر و درمانده است که میتوانست راوی هر کس باشد و این محدود شدن راوی گسترهی تأویل شعر را هم محدود میکند که نقص است.
و اثر سوم:
عنوان شعر سوم : از فصل سوفیات، ص۷۶
موجودات بیآزارییند
خیلی....
فقط دوست داشتن را
با هر زنی که میشود
تجربه میکنند
با هر زنی که میشود
نفس کشید
زنده ماند
وقتی بیدار شدی
فیلمنامهی عقاب را بنویس
که یک شب به ماه
دست کشید و
پرهایش ریخت
...
کنایهی: « موجودات بیآزارییند» که قطعاً کنایه عکس و تعریض است تعریض آن چندان مشخص نیست هیچ قرینهای برای این تعریض نیست شاید هم این موجودات که با هر زنی راحتند ایرادی ندارند به هر حال این کنایه میتواند تعریض هم نباشد اما به نظر من باید باشد چون دمدمی مزاجی نمیتواند حسن باشد به هر حال قرینهی تعریض قدری ضعیف است.
تمثیل پایانی «فیلمنامه عقاب» هم به نظر میرسد با پرش در خیال اتفاق افتاده که باز هم عامل تداعی کننده در متن نیست.
همراه عزیز و خوش ذوق موشکافی وسواسی مرا ببخشید لازم دیدم که برای بهتر شدن آثارتان ظالمانه برخورد کنم اگر آثارتان را شایسته نمیدیدم این قدر موشکافی نمیکردم.
نکتهی دیگر این که آثار چاپ شده را چرا به نقد گذاشتهاید؟ آیا ممکن است در چاپهای بعدی ویرایش کنید؟ یا تنها برای آموزش چنین کردهاید؟
منتقد : محمد مستقیمی (راهی)
محمد مستقیمی با نام هنری (راهی), شاعر , نویسنده, پژوهشگر, مترجم, منتقد در یلدای سال 1330 در روستای چوپانان بخش انارک شهرستان نایین در خانوادهای که از پدر انارکی و از مادر بیابانکی بود متولد شد