اشعار آرزو حاجی خانی

از مجموعه های چاپ شده

اشعار آرزو حاجی خانی

از مجموعه های چاپ شده

اولین برف ۱۴۰۱



آرزو حاجی خانی

اولین برف ۱۴۰۱

نقد،،،، کاری به جز دلت،، راهی به آن طرف

غزل‌هایی با ابیات نو و نئوکلاسیک و...




عنوان مجموعه اشعار 

:





 




کاری به بجز دلت،،، 
راهی به آن طرف
شاعر : آرزو حاجی خانی



عنوان شعر اول : ۱


کاش اگر دل ببَری، عشق تو آدم باشد
آنکه افتاده به دامان جهنم باشد...

آرزوی من دیوانه که می دانی چیست؟
اینکه یک مرد، شبیه تو کنارم باشد

من فقط عشق به لبهای تو خواهم بخشید
شاید این پیش دل ساده ی تو کم باشد...

می شود دست به ویرانی یک عالم زد
شب اگر تنگ و آغوش کسی هم باشد

آن طرف ساحل طوفان زده بر چشمانت
این طرف بارش باران تو، نم نم باشد

توی باغ از همه گلهات که طردت کردند
یک نفر خیره به چشمان تو، مریم باشد

عنوان شعر دوم : ۲
آنکس که از اول به تو دل بست، حوا بود
وقتی به قد آرزوها، عشق برپا بود

چیزی به جز دیوانگی هایش به یادت نیست
آن کس که فکرش پیش چشمان تو...، هر جا بود

با تو شبیه رود بودم ...بی نفس، سرکش
بی تو ولی یک زن میان کوه تنها بود

من سر به زیر از مردی تو که دلم را بُرد
وقتی دلم را می شکست و سر به بالا بود

بابی قراری ها هوا ابری شد و ... هر بار
طوفانی ازشبهای باران زات زیبا بود

خورشید من! حالا که وقت چشم بستن نیست
دنیا اگر بوده ، به امید تو دنیا بود

عنوان شعر سوم : ۳

روزی به جایی می رسی، دیگر صدایم را...
مهمانوازی های گرم و بی ریایم را...

دلتنگم و در کوچه ها باران یکریزست
گم می شوم از چشمهایت ردپایم را

تب کرده ام از دست هایت ، مهربانی را
مثل کسی که گرمی اش فنجان چایم را...

با اینکه قلبم دیگرآن قلبِ صمیمی نیست
بخشیدمت، این زخم ها، با شعرهایم را...

هر چند از چشم و دلم دوری ولی انگار،
دور از نگاه دیگران داری هوایم را
نقد این شعر از : ضیاءالدین خالقی
از سرکار خانم آرزو حاجی‌خانی، 45 ساله، از استان مازندران، با سابقه‌ی شاعری بیشتر از پنج سال، سه «غزل» به‌دستم رسیده باعنوان‌های «1 و 2 و 3». ابتدا برویم سراغ وزن و قافیه؛ بعد می‌رسیم به محتوا و دیگر ویژگی‌های این سه غزل؛ هرچند شعرهای شاعر باسابقه و باتجربه‌ای همچون خانم آرزو حاجی‌خانی، باید دور از لغزش‌هایی وزنی باشد اما احتمالات را در نظر می‌گیریم.
سه غزل ارسالی نه‌تنها خالی از اشکال وزنی‌اند، بلکه شاعر کلام خود را با زیبایی و با قدرت در چند وزن متفاوت پیچیده و کلیت اثر را با وزن و قافیه به‌طور ویژه و شاخص هماهنگ کرده است:
«آن طرف ساحل طوفان‌زده بر چشمانت
این طرف بارش باران تو، نم‌نم باشد.»
بیتی استوار و فصیح و بلیغ، و به زبان امروزی‌تر بیتی شیوا و رسا، رسا در موسیقی، رسا در زبان، رسا در نوع بیان و رسا در توصیف.
«آن‌کس که از اول به تو دل بست، حوا بود
وقتی به قد آرزوها، عشق برپا بود.»
«دلتنگم و در کوچه‌ها باران یکریز است
گم می‌شوم از چشم‌هایت ردِپایم را.»
غزل‌های زیبایی که در عین حال از ابیات ضعیف و سست و ناکارآمد هم خالی نیست؛ مثل این بیت:
«آرزوی من دیوانه که می‌دانی چیست؟
این‌که یک مرد، شبیه تو کنارم باشد.»
بیتی که نظم است(نه از آن دست ابیات منظومه استواری که در ادبیات دیروز و امروز ما جایی فاخر و زبان و ساختمانی استوار دارد) و اگر وزنش را بگیریم، تنها از آن جملاتی نثرگونه و حرف‌های معمولی باقی می‌ماند.
بیت ذیل هم اگرچه زیبایی خاص خود را دارد اما در اواخر مصراع دوم، با آمدنِ «هم» سست و ضعیف می‌شود. البته اگر مصراع اول را از آن بتوان جدا کرد، طبعا این مصراع، مصراعی زیبا و غنی است: «می‌شود دست به ویرانی یک عالم زد
شب اگر تنگ و آغوش کسی هم باشد.»
بیت ذیل(یا به‌تعبیری بهتر است بگویم مصراع اول از بیت ذیل) نیز به‌واسطه‌ی «تُوی» نیز همان نقش «هم» را در بیت بالا بازی می‌کند و در سست‌کردن بیت موثر است. بی‌شک آوردن «در» و امثال آن(طبعا اگر وزن شعر اجازه بدهد) به‌جای «تُوی»، اگر به قدرت بیت نیافزاید، حداقل سستی و ضعف کلام را از آن می‌زوداید:
«توی باغ از همه گل‌هات که طردت کردند
یک نفر خیره به چشمان تو، مریم باشد.»
یادآور می‌شوم که مصراع دوم بیت بالا بسیار درخشان است. در واقع کمترین نقص‌ها در کنار بهترین زیبایی‌ها، نقص خود را بیشتر و بزرگ‌تر نشان می‌دهند.
این سستی و ضعف‌ها و اشکالات در غزل 2 دیده نمی‌شود و حتی زیباییها و برجستگی‌هایش بیش از غزل 1 است، تا آن‌جا که ابیات برجسته و زیبایی همچون بیت اول و دوم و ششم دارد که اگرچه هنوز جان‌مایه‌ای از شعر کلاسیک دیروز و نئوکلاسیک و میانه‌ی امروز را در خود دارند و این‌گونه آن را نشان می‌دهند:
«آن‌کس که از اول به تو دل بست، حوا بود
وقتی به قد آرزوها، عشق برپا بود
چیزی به‌جز دیوانگی‌هایش به‌یادت نیست
آن‌کس که فکرش پیش چشمان تو...، هر جا بود
خورشید من! حالا که وقت چشم‌بستن نیست
دنیا اگر بوده، به امید تو دنیا بود.»
علاوه بر این، در همین غزل، دو بیت درخشان و نوگرا که همتای ابیاتی از غزل امروز است نیز می‌بینیم؛ ابیاتی با تخیلی بکر و تازه و ناشنیده و نادیده که در زبانی امروزی و مدرن، این زیبایی‌ها و ارزش‌ها را جا داده است؛ ابیاتی همچون:
«با تو شبیه رود بودم... بی‌نفس، سرکش
بی‌تو ولی یک زن میان کوه تنها بود.»
«با بی‌قراری‌ها هوا ابری شد و... هر بار
طوفانی از شب‌های باران‌زات زیبا بود.»
دو بیتی که در زبان و نوگرایی همچون بهترین سطرهای شعر نو عمل کرده است؛ خاصه در بیت نخست در دو بیت بالا.
البته بیت اول و چهارم نیز مایه‌هایی از «غزل نو» در خود دارند، اما اولی در این نوگرایی چندان قوی و شاخص و برجسته نیست:
«آن‌کس که از اول به تو دل بست، حوا بود
وقتی به قد آرزوها، عشق برپا بود.»
یعنی تنها در مصراع دوم توانسته «عشق را در قامت آرزوها برپا کند.»
بیت ذیل هم تصویر و محتوای نو و مدرن دارد اما بیان نارسا و زبان سستی در رساندن آن به‌خرج داده است؛ خاصه آن‌جا که می‌گوید: «از مردی تو که دلم را بُرد»، که بیانش نارساست. «وقتی» و «سر به بالا بود» هم در ایجاد زبان سست دخالت دارند:
«من سر به زیر از مردیِ تو که دلم را بُرد
وقتی دلم را می‌شکست و سر به بالا بود.»
اما خانم آرزو حاجی‌خانی در غزل 3 با استادی و در کمال شاعرانگی، زیبایی‌ها و شاخصه‌ها و برجستگی‌های شعر خود را در ناتمام نگه‌داشتنِ ابیات نشان می‌دهد. یعنی شایستگی‌ها و ارزشش شعرش را بیشتر از این طریق نشان می‌دهد:
«روزی به جایی می‌رسی، دیگر صدایم را...
مهمانوازی‌های گرم و بی‌ریایم را...»
«تب کرده‌ام از دست‌هایت، مهربانی را
مثل کسی که گرمی‌اش فنجان چایم را...»
اما او در بیت ذیل نتوانسته چون دو بیت بالا قدرتمند عمل کند؛ حتی سست و ضعیف عمل کرده است. یعنی بیت ذیل، تنها بیت سست این غزل شده است. در واقع، این جمله: «با شعرهایم را...»، توانسته شعاع تاثیر منفی خود را بر کل بیت برتاباند، و نیز کاستی و سستی خود را :
«با این‌که قلبم دیگر آن قلبِ صمیمی نیست
بخشیدمت، این زخم‌ها، با شعرهایم را...»
اما در عوض، درخشان‌بودن دو بیت ذیل دستِ‌کمی از بهترین‌ابیات غزل‌سرای خوب معاصر محمدعلی بهمنی ندارد:
«دلتنگم و در کوچه‌ها باران یکریزست
گم می‌شوم از چشم‌هایت ردِپایم را.»
«تب کرده‌ام از دست‌هایت‌، مهربانی را
مثل کسی که گرمی‌اش فنجان چایم را...»
محمدعلی بهمنی گفتم و به یادم آمد که باید غزل‌سرایان امروز از غزل و نوع شعر محمدعلی بهمنی و حسین منزوی و سیمین بهبهانی فاصله بگیرند. منظور غزل‌های مدرن این سه شاعر است؛ خاصه از غزل بهمنی و منزوی که پیروی از غزل‌های نو این دو راحت‌تر صورت می‌گیرد؛ زیرا غزل‌های مدرن بهبهانی(چون همه‌ی غزل‌های او و طبعا بهمنی و منزوی نو نیستند یا از درصد بالای نوگرایی برخوردار نیستند) بنا به دلایلی کمتر قابل پیروی است.
با آرزوی توفیق بیشتر برای خواهر بزرگوارم سرکار خانم آرزو حاجی‌خانی.

دکلمه، بی بازگرد

 عشق بی اندازه

شعر ودکلمه

آرزو حاجی خانی

آپارات

http://www.aparat.com/v/q4tn6/



دکلمه، بی بازگرد



دکلمه ی غزل ، آرزو حاجی خانی
از مجموعه بی بازگرد

دکلمه، بی بازگرد

شعری از مجموعه ی بی بازگرد

آپارات


https://aparat.com/v/zet2c

نقد، کاری به جز دلت

رو به جلو



عنوان مجموعه اشعار : کاری به جز دلت
شاعر : آرزو حاجی خانی


عنوان شعر اول : ۱
درکوره راه زندگی بی همسفر ماندیم
ناچار بودیم و همیشه در به در ماندیم

درکار دنیایی که آوازش غم انگیزست
هر بار از دیروز خود آشفته تر ماندیم

حالا که این احساسِ بودن با تو، دلچسب ست
تا چند ماه و اندی از غم بیخبر ماندیم

از یاد بردم که هزاران سال پی در پی
در انتظار چشمهای بی پدر ماندیم

دیدی که آخر در هوای عشق خواهی ها
در راه هم _هرچند سخت و پرخطر _، ماندیم

والاترین حس خدایی در نگاه توست
دیگر نگو از خوب بودن بی ثمر ماندیم...

عنوان شعر دوم : ۲
آن حس و حال هر شب و چای شمالی ات...
با رقص عاشقانه و آواز شالی ات...

آنقدر یاد و خاطره در من گذاشتی
می خواستم قدم بزنم در حوالی ات

زخمی ست کهنه بر دل و سوزی ست در گلو،
هر جای شهر می روم از جای خالی ات

یک آسمان بی رمق ازاشکهای سرد...
حتی گرفته از دل ِحالی به حالی ات

آنکس که مبتلا به وفا کرده بودی اش
امروز درد می کشد از بی خیالی ات!

نفرین نمی کنم که ازاین دورترشوی
آخربه من نیامده که گوشمالی ات...

دیگربرای ماندن و رفتن دعا نکن
روزی به خیر می شود این صبح عالی ات...!

عنوان شعر سوم : ۳
در بزمگاه باغها، دیگر سروری نیست
در آن بهشت گمشده ات هیچ حوری نیست

با من چه خواهی کرد، با آنکس که می دانی
درجای جای سینه اش، جز زخم دوری نیست
در بند بند شعر هایم گریه ات کردم
دیدی که در سوز نفسهایم غروری نیست

می خواستی که یک شبه از عشق برگردی
دیدی که هر دل کندنی از عشق زوری نیست

حالا که داغ بوسه برلبهات می سوزد
حالا که دیگر چارهی عشقت صبوری نیست

حالا تمام کن اگر آرامشت مرگ است
با اینکه قد من، ته دنیات گوری نیست

دیگر هوای با تو بودن هم ، غم انگیزست
آنجا که می پوسی ولی جز موش کوری نیست!
نقد این شعر از : امیرعلی سلیمانی
در این یادداشت نگاهی نقادانه خواهیم داشت به سه شعر از دوست شاعر سرکار خانم آرزو حاجی‌خانی گرامی، گمان می‌کنم نخستین شعرهایی را که برای پایگاه ارسال کردید من برایش یادداشت نوشتم، بی‌تعارف پیشرفت شما در نوشتن محسوس بوده است، همین جای تبریک ویژه دارد، اینکه توانسته‌اید غزل‌هایی روان و سالم بنویسید، در مضمون‌یابی و مضمون‌نویسی پیشرفت کنید جای تحسین دارد و امیدوارم این روند را حفظ کنید، البته این تمجید‌ها به این معنی نیست که این شعرها ایرادی ندارند، اما همین مسیر رو به جلو یعنی می‌توان به آینده بسیار امیدوار بود.
درکوره راه زندگی بی همسفر ماندیم
ناچار بودیم و همیشه در به در ماندیم
درکار دنیایی که آوازش غم انگیزست
هر بار از دیروز خود آشفته تر ماندیم
حالا که این احساسِ بودن با تو، دلچسب ست
تا چند ماه و اندی از غم بیخبر ماندیم
شعر شروعی خوب دارد، شروعی که می‌تواند آغاز حکایت بی‌همسفری باشد، اما سطر بعد سست است، انگار که جبر قافیه هم بی‌تاثیر نبوده است، از اینجا به بعد کمی شعر از نظر تطابق زمان فعل‌ها به هم می‌ریزد در بیت دوم با مسامحه می‌توان از این شکل عدم انطباق چشم‌پوشی کرد مثل آن که بگوییم در این دنیا که فقط غم دارد ما هم غم خوردیم، اما آن "دیروز" چیزی به مضمون اضافه نمی‌کند، تناسب درستی در متن پیدا نکرده است، باید در انتخاب‌ها دقت بیشتری انجام دهید، اما آن عدم انطباق در بیت سوم بسیار خودنمایی می‌کند، باید آن ماندیم "هستیم" باشد تا انطباق درست اتفاق بیفتد، آن "چند ماه و اندی" هم در متن درست جانیفتاده، اصلا اشاره به واحد شمارش آن هم به این شکل چه کمکی می‌تواند به این بیت کند؟ اگر می‌گفتید تا مدتی هم همین حرف‌ را موجز‌تر زده بودید.
از یاد بردم که هزاران سال پی در پی
در انتظار چشمهای بی پدر ماندیم
دیدی که آخر در هوای عشق خواهی ها
در راه هم _هرچند سخت و پرخطر _، ماندیم
والاترین حس خدایی در نگاه توست
دیگر نگو از خوب بودن بی ثمر ماندیم...
در سه بیت بعد بیت‌هایی سالم روان و صد البته بی‌اتفاق را شاهدیم "بی‌پدر" در بیت چهارم به درستی جانیفتاده است و کلماتی نظیر "حس خدایی" ، "خوب بودن" و "عشق‌خواهی" بیش از آنکه به پرورش و عمق بخشیدن به مضمون کمک کرده باشد سطح مضمون را پایین آورده است، اما این غزل به سبب رعایت ارتباط عمودی و فضای نیمه‌روایی که دارد تمرین بسیار خوبی‌ست.
آن حس و حال هر شب و چای شمالی ات...
با رقص عاشقانه و آواز شالی ات...
آنقدر یاد و خاطره در من گذاشتی
می خواستم قدم بزنم در حوالی ات
زخمی ست کهنه بر دل و سوزی ست در گلو،
هر جای شهر می روم از جای خالی ات
یک آسمان بی رمق ازاشکهای سرد...
حتی گرفته از دل ِحالی به حالی ات
باز هم شروع این غزل خوب است، بیت اول در فضاسازی و عاطفه بیت بسیار خوبی‌ست و برای شروع یک شعر مطلوب است، یاد و خاطره در من گذاشتن خوب نیست، باید می‌نوشتید برایم گذاشتی، وزن هم اجازه می‌داد و راحت می‌شود آن را اصلاح کرد، اما مصرع دوم بیت دوم ارتباط درستی با مصرع اول ندارد، آنقدر خاطره گذاشتی که می‌خواهم در حوالی‌ات قدم بزنم، فکر می‌کنم باید می‌گفتید می‌توانم قدم بزنم چون هر گوشه خاطرات توست مثلا! اینطور اتفاق بهتری می‌افتاد. بیت بعد مضمون خوبی دارد اما درست اجرا نشده است، مضافا بر اینکه احساس می‌کنم کمی در جایگاه بخشیدن مفهومی به قافیه دچار تزلزل شده‌اید و این تالیف را دچار ضعف کرده است. بیت بعد هم شاید به ظاهر ایرادی ندارد اما باید با "حالی به حالی" اتفاقی را رقم می‌زدید، این نکته در هر سه شعر مشهود است که شان کلمات و ترکیب‌ها را درست به جا نیاورده‌اید، وقتی شاعر از کلمه‌ای در متن استفاده می‌کند باید بداند که در مقابل آن کلمه مسئول است، باید طوری از کلمات کار بکشد که نه دیگر قابل جایگزینی باشند نه امکان حذف‌شان وجود داشته باشد.
آنکس که مبتلا به وفا کرده بودی اش
امروز درد می کشد از بی خیالی ات!
نفرین نمی کنم که ازاین دورترشوی
آخربه من نیامده که گوشمالی ات...
دیگربرای ماندن و رفتن دعا نکن
روزی به خیر می شود این صبح عالی ات...!
نوع جمله بندی در مصرع اول بیت پنجم اصلا زیبا نیست، این کمی به خاطر وزن است و کمی به خاطر عدم تجربه همین جمله را می‌توان سلیس و زیبا نوشت تا هم از لحاظ دستوری کامل باشد و هم از نظر وزنی روان مثلا
آن کس که مبتلا به وفای تو بود و بس
آن کس که مبتلا به تماشای عشق بود
آن کس که مبتلای تو شد در شب امید
و امثالهم
بی‌تعارف بخواهم بگویم قافیه "گوشمالی" اصلا قافیه خوبی نیست، الزامی نیست که شاعر از همه قافیه‌هایی که به ذهنش می‌رسد استفاده کند، باید کلمات در شعر تناسب داشته باشند، همین "گوشمالی" ممکن است در شعری دیگر بهترین قافیه باشد به شرطی که در سبد واژگانی آن شعر جا بگیرد، اما بیت آخر بیت خوب و درستی‌ست و در مجموع این غزل هم شروع خوبی دارد و هم پایان خوبی.
در بزمگاه باغها، دیگر سروری نیست
در آن بهشت گمشده ات هیچ حوری نیست
با من چه خواهی کرد، با آنکس که می دانی
درجای جای سینه اش، جز زخم دوری نیست
در بند بند شعر هایم گریه ات کردم
دیدی که در سوز نفسهایم غروری نیست
بیت اول مصرع دوم ایراد وزنی محسوس دارد، برای شمایی که نشان داده‌اید بر وزن کاملا مسلط هستید وجود چنین ایرادی چیز جز سهل انگاری نیست و بعید می‌دانم در شعر هیچ شاعری از این دست اتفاق‌ها نیفتاده باشد اما بهتر است خودتان در مقام مخاطب و منتقد قبل از انتشار شعر را بخوانید به طور مثال برای اصلاح وزنی می‌توانید بنویسید: در آن بهشت گمشده انگار حوری نیست، در مجموع هم مطلع خوبی نیست به خاطر عدم ارتباط درست بین مصرع اول و دوم، دو بیت بعد خوب و روان و آرام‌اند، این آرامی وجه منفی این بیت‌هاست، یعنی اتفاق ویژه‌ای ندارند و کشف فوق‌العاده‌ای در آن‌ها دیده نمی‌‎شوند. سایر ابیات این شعر هم‌ردیف سه بیت‌ اول هستند، تلاش شما برای مضمون‌سازی مشهود است و جسارتتان در استفاده از کلمات هم خوب است.
حالا وقت آن است که به ساختار بیش‌تر فکر کنید و به اهمیت استخدام‌ها.

با این پیشرفتی که شما نشان داده‌اید یقین دارم به زودی شعرهای بهتری از شما خواهم خواند.

مجموعه ها ی چاپ شده

۱، تورا دعوت به آرامش می کنم،،،، چاپ شده،نثر

۲، عروس ناتنی ،،،، چاپ شده، سپید

۳، نیلوفر وحشی،،،، چاپ شده، سپید

۴، رویای گل سرخ،،،، چاپ شده، قطعه ادبی

۵، از فصل سوفیات ،،،، چاپ شده، سپید

۶. کاری به جز دلت...   چاپ شده غزل

۷. بی بازگرد...  غزل

۸.راهی به آن طرف..چاپ شده غزل 

۹. بهار خاموش.... چاپ شده ، سپید

۱۰. حوای بی غلط ،... غزل مثنوی

۱۱. حالی به باغ نیست...چارپاره