اشعار آرزو حاجی خانی

از مجموعه های چاپ شده

اشعار آرزو حاجی خانی

از مجموعه های چاپ شده

کاری به جز دلت

مجوز کا ری به جز دلت

آرزو حاجی خانی

کاری به جز دلت

کاری به جز دلت

آرزو حاجی خانی

کتابخانه ملی

راهی به آن طرف

یک شب در کنار برکه ای با من بنشین آرزو هایت را بخوانم

راهی به آن طرف

آرزو حاجی خانی


راهی به آن طرف

روزی از تمام جاده هایی که نرفته ام صدایم کن

آرزو حاجی خانی

راهی به آن طرف

راهی به آن طرف

طوری نگاه کن که خیال کنم آسمان توام

راهی به آن طرف

آرزو حاجی خانی

راهی به آن طرف

راهی به آن طرف

آرزو حاجی خانی

راهی به آن طرف

راهی  به آن طرف

آرزو حاجی خانی

از فصل سوفیات

از فصل سوفیات 

آرزو حاجی خانی

صفحه ۵

ابلاغیه، کاری به جز دلت

ابلاغیه کتاب کاری به جز دلت

از آرزو حاجی خانی


بی روسری می دیدی ام در بین بازوهات

گم کرده  بودی راه را از من به تبریزت


آب از سرت گذشته که حالا وضو بگیر

وقتی که نجاست  شیطان برابری

..

وقتی خدای ناکس تو این و آن شده

اینگونه با چه چیز مسلمان برابری


نقد،،،، کاری به جز دلت،، راهی به آن طرف

غزل‌هایی با ابیات نو و نئوکلاسیک و...




عنوان مجموعه اشعار 

:





 




کاری به بجز دلت،،، 
راهی به آن طرف
شاعر : آرزو حاجی خانی



عنوان شعر اول : ۱


کاش اگر دل ببَری، عشق تو آدم باشد
آنکه افتاده به دامان جهنم باشد...

آرزوی من دیوانه که می دانی چیست؟
اینکه یک مرد، شبیه تو کنارم باشد

من فقط عشق به لبهای تو خواهم بخشید
شاید این پیش دل ساده ی تو کم باشد...

می شود دست به ویرانی یک عالم زد
شب اگر تنگ و آغوش کسی هم باشد

آن طرف ساحل طوفان زده بر چشمانت
این طرف بارش باران تو، نم نم باشد

توی باغ از همه گلهات که طردت کردند
یک نفر خیره به چشمان تو، مریم باشد

عنوان شعر دوم : ۲
آنکس که از اول به تو دل بست، حوا بود
وقتی به قد آرزوها، عشق برپا بود

چیزی به جز دیوانگی هایش به یادت نیست
آن کس که فکرش پیش چشمان تو...، هر جا بود

با تو شبیه رود بودم ...بی نفس، سرکش
بی تو ولی یک زن میان کوه تنها بود

من سر به زیر از مردی تو که دلم را بُرد
وقتی دلم را می شکست و سر به بالا بود

بابی قراری ها هوا ابری شد و ... هر بار
طوفانی ازشبهای باران زات زیبا بود

خورشید من! حالا که وقت چشم بستن نیست
دنیا اگر بوده ، به امید تو دنیا بود

عنوان شعر سوم : ۳

روزی به جایی می رسی، دیگر صدایم را...
مهمانوازی های گرم و بی ریایم را...

دلتنگم و در کوچه ها باران یکریزست
گم می شوم از چشمهایت ردپایم را

تب کرده ام از دست هایت ، مهربانی را
مثل کسی که گرمی اش فنجان چایم را...

با اینکه قلبم دیگرآن قلبِ صمیمی نیست
بخشیدمت، این زخم ها، با شعرهایم را...

هر چند از چشم و دلم دوری ولی انگار،
دور از نگاه دیگران داری هوایم را
نقد این شعر از : ضیاءالدین خالقی
از سرکار خانم آرزو حاجی‌خانی، 45 ساله، از استان مازندران، با سابقه‌ی شاعری بیشتر از پنج سال، سه «غزل» به‌دستم رسیده باعنوان‌های «1 و 2 و 3». ابتدا برویم سراغ وزن و قافیه؛ بعد می‌رسیم به محتوا و دیگر ویژگی‌های این سه غزل؛ هرچند شعرهای شاعر باسابقه و باتجربه‌ای همچون خانم آرزو حاجی‌خانی، باید دور از لغزش‌هایی وزنی باشد اما احتمالات را در نظر می‌گیریم.
سه غزل ارسالی نه‌تنها خالی از اشکال وزنی‌اند، بلکه شاعر کلام خود را با زیبایی و با قدرت در چند وزن متفاوت پیچیده و کلیت اثر را با وزن و قافیه به‌طور ویژه و شاخص هماهنگ کرده است:
«آن طرف ساحل طوفان‌زده بر چشمانت
این طرف بارش باران تو، نم‌نم باشد.»
بیتی استوار و فصیح و بلیغ، و به زبان امروزی‌تر بیتی شیوا و رسا، رسا در موسیقی، رسا در زبان، رسا در نوع بیان و رسا در توصیف.
«آن‌کس که از اول به تو دل بست، حوا بود
وقتی به قد آرزوها، عشق برپا بود.»
«دلتنگم و در کوچه‌ها باران یکریز است
گم می‌شوم از چشم‌هایت ردِپایم را.»
غزل‌های زیبایی که در عین حال از ابیات ضعیف و سست و ناکارآمد هم خالی نیست؛ مثل این بیت:
«آرزوی من دیوانه که می‌دانی چیست؟
این‌که یک مرد، شبیه تو کنارم باشد.»
بیتی که نظم است(نه از آن دست ابیات منظومه استواری که در ادبیات دیروز و امروز ما جایی فاخر و زبان و ساختمانی استوار دارد) و اگر وزنش را بگیریم، تنها از آن جملاتی نثرگونه و حرف‌های معمولی باقی می‌ماند.
بیت ذیل هم اگرچه زیبایی خاص خود را دارد اما در اواخر مصراع دوم، با آمدنِ «هم» سست و ضعیف می‌شود. البته اگر مصراع اول را از آن بتوان جدا کرد، طبعا این مصراع، مصراعی زیبا و غنی است: «می‌شود دست به ویرانی یک عالم زد
شب اگر تنگ و آغوش کسی هم باشد.»
بیت ذیل(یا به‌تعبیری بهتر است بگویم مصراع اول از بیت ذیل) نیز به‌واسطه‌ی «تُوی» نیز همان نقش «هم» را در بیت بالا بازی می‌کند و در سست‌کردن بیت موثر است. بی‌شک آوردن «در» و امثال آن(طبعا اگر وزن شعر اجازه بدهد) به‌جای «تُوی»، اگر به قدرت بیت نیافزاید، حداقل سستی و ضعف کلام را از آن می‌زوداید:
«توی باغ از همه گل‌هات که طردت کردند
یک نفر خیره به چشمان تو، مریم باشد.»
یادآور می‌شوم که مصراع دوم بیت بالا بسیار درخشان است. در واقع کمترین نقص‌ها در کنار بهترین زیبایی‌ها، نقص خود را بیشتر و بزرگ‌تر نشان می‌دهند.
این سستی و ضعف‌ها و اشکالات در غزل 2 دیده نمی‌شود و حتی زیباییها و برجستگی‌هایش بیش از غزل 1 است، تا آن‌جا که ابیات برجسته و زیبایی همچون بیت اول و دوم و ششم دارد که اگرچه هنوز جان‌مایه‌ای از شعر کلاسیک دیروز و نئوکلاسیک و میانه‌ی امروز را در خود دارند و این‌گونه آن را نشان می‌دهند:
«آن‌کس که از اول به تو دل بست، حوا بود
وقتی به قد آرزوها، عشق برپا بود
چیزی به‌جز دیوانگی‌هایش به‌یادت نیست
آن‌کس که فکرش پیش چشمان تو...، هر جا بود
خورشید من! حالا که وقت چشم‌بستن نیست
دنیا اگر بوده، به امید تو دنیا بود.»
علاوه بر این، در همین غزل، دو بیت درخشان و نوگرا که همتای ابیاتی از غزل امروز است نیز می‌بینیم؛ ابیاتی با تخیلی بکر و تازه و ناشنیده و نادیده که در زبانی امروزی و مدرن، این زیبایی‌ها و ارزش‌ها را جا داده است؛ ابیاتی همچون:
«با تو شبیه رود بودم... بی‌نفس، سرکش
بی‌تو ولی یک زن میان کوه تنها بود.»
«با بی‌قراری‌ها هوا ابری شد و... هر بار
طوفانی از شب‌های باران‌زات زیبا بود.»
دو بیتی که در زبان و نوگرایی همچون بهترین سطرهای شعر نو عمل کرده است؛ خاصه در بیت نخست در دو بیت بالا.
البته بیت اول و چهارم نیز مایه‌هایی از «غزل نو» در خود دارند، اما اولی در این نوگرایی چندان قوی و شاخص و برجسته نیست:
«آن‌کس که از اول به تو دل بست، حوا بود
وقتی به قد آرزوها، عشق برپا بود.»
یعنی تنها در مصراع دوم توانسته «عشق را در قامت آرزوها برپا کند.»
بیت ذیل هم تصویر و محتوای نو و مدرن دارد اما بیان نارسا و زبان سستی در رساندن آن به‌خرج داده است؛ خاصه آن‌جا که می‌گوید: «از مردی تو که دلم را بُرد»، که بیانش نارساست. «وقتی» و «سر به بالا بود» هم در ایجاد زبان سست دخالت دارند:
«من سر به زیر از مردیِ تو که دلم را بُرد
وقتی دلم را می‌شکست و سر به بالا بود.»
اما خانم آرزو حاجی‌خانی در غزل 3 با استادی و در کمال شاعرانگی، زیبایی‌ها و شاخصه‌ها و برجستگی‌های شعر خود را در ناتمام نگه‌داشتنِ ابیات نشان می‌دهد. یعنی شایستگی‌ها و ارزشش شعرش را بیشتر از این طریق نشان می‌دهد:
«روزی به جایی می‌رسی، دیگر صدایم را...
مهمانوازی‌های گرم و بی‌ریایم را...»
«تب کرده‌ام از دست‌هایت، مهربانی را
مثل کسی که گرمی‌اش فنجان چایم را...»
اما او در بیت ذیل نتوانسته چون دو بیت بالا قدرتمند عمل کند؛ حتی سست و ضعیف عمل کرده است. یعنی بیت ذیل، تنها بیت سست این غزل شده است. در واقع، این جمله: «با شعرهایم را...»، توانسته شعاع تاثیر منفی خود را بر کل بیت برتاباند، و نیز کاستی و سستی خود را :
«با این‌که قلبم دیگر آن قلبِ صمیمی نیست
بخشیدمت، این زخم‌ها، با شعرهایم را...»
اما در عوض، درخشان‌بودن دو بیت ذیل دستِ‌کمی از بهترین‌ابیات غزل‌سرای خوب معاصر محمدعلی بهمنی ندارد:
«دلتنگم و در کوچه‌ها باران یکریزست
گم می‌شوم از چشم‌هایت ردِپایم را.»
«تب کرده‌ام از دست‌هایت‌، مهربانی را
مثل کسی که گرمی‌اش فنجان چایم را...»
محمدعلی بهمنی گفتم و به یادم آمد که باید غزل‌سرایان امروز از غزل و نوع شعر محمدعلی بهمنی و حسین منزوی و سیمین بهبهانی فاصله بگیرند. منظور غزل‌های مدرن این سه شاعر است؛ خاصه از غزل بهمنی و منزوی که پیروی از غزل‌های نو این دو راحت‌تر صورت می‌گیرد؛ زیرا غزل‌های مدرن بهبهانی(چون همه‌ی غزل‌های او و طبعا بهمنی و منزوی نو نیستند یا از درصد بالای نوگرایی برخوردار نیستند) بنا به دلایلی کمتر قابل پیروی است.
با آرزوی توفیق بیشتر برای خواهر بزرگوارم سرکار خانم آرزو حاجی‌خانی.