اشعار آرزو حاجی خانی

از مجموعه های چاپ شده

اشعار آرزو حاجی خانی

از مجموعه های چاپ شده

دکلمه،عروس ناتنی

دکلمه اینگونه بی رحم

آرزو حاجی خانی

آپارات


https://aparat.com/v/FSGM4

دکلمه، بی بازگرد

 عشق بی اندازه

شعر ودکلمه

آرزو حاجی خانی

آپارات

http://www.aparat.com/v/q4tn6/



دکلمه، بی بازگرد



دکلمه ی غزل ، آرزو حاجی خانی
از مجموعه بی بازگرد

دکلمه، بی بازگرد

شعری از مجموعه ی بی بازگرد

آپارات


https://aparat.com/v/zet2c

از فصل سوفیات

از فصل سوفیات

آرزو حاجی خانی

صفحه ۵۱ و ۵۲

دکلمه، در عشق بی نظیر

لینک دکلمه ی  آن روز واقعه  

از مجموعه در عشق بی نظیر

آپارات

http://www.aparat.com/v/7p9bk



یوتیوپ

https://youtu.be/1LJ7fn4CfNM



نقد، کاری به جز دلت


تناسب و نامتناسب



عنوان مجموعه اشعار : بی سایه ها
شاعر : آرزو حاجی خانی


عنوان شعر اول : ّبی سایه ها۱
باران به چشمانم زده، اما دلم خوب است
حتی تو بر زخمم نمک می پاشی هم خوب است

دمنوش آرامش برایم دم نکن... تنها،
در التیام دردهایم زهر و سم خوب است

وقتی در این دنیا کسی از عشق، بارَش نیست
پس دوستت دارم کجایش دم به دم خوب است؟

از روزهایی که دلت، پرشور و طوفانی ست
فهمیده ام که بعد این، هر چیزِ کم خوب است

عاشق کشی کن بعد آن مرده پرستی هات
دلخوش به اینم، دست آخر، مردنم خوب است

گفتی پس از این دور باشی، مصلحت این است
این قدر هم باور نمی کردم، ستم خوب است

من یک زنم که با هوای سوز همدردم
اما تو حالت با هوای دود و دم خوب است!

گیرم که روزم بی تو خوش باشد، دلم هم گرم
تا با تو تقدیرم زده هر چه رقم، خوب است

با نوش داروی نگاهت بعد سهرابم
با زجرهایت، باز عاشق می شوم خوب است

دریا به ساحل می رسد، آتش بزن دل را
بعد از غروبی سرد، چای تازه دم خوب است

از عشق رنجیدی، هوا غمبار در شهرت
در حس دلتنگی... ولی با تو قدم خوب است

از هر چه می بخشی دلت را،...آرزو کردم
با تو سفر در جاده ی پر پیچ و خم خوب است

فصل شکارست و دلت هم شیرتر از من
آهوت هم از بی قراری کرده رم..، خوب است

از هر طرف از راه می آیی ولی رفته ست
آنکس که عادت کرده دیگر، بی تو غم، خوب است

این درد را با عشق شیرین کن، تو هم خوش باش
که آرزوی عشق به اسمت قسم، خوب است!!

عنوان شعر دوم : بی سایه ها۲


بغض کردم به غم ِ شاعر عریان که تویی
ازغزلپاره ی آشفته ی بی جان که تویی

می تراود به امیدِ شب ِ با هم بودن
ازمیان غزلم آن «تو» ی پنهان که تویی

باز لبهای تو قسمت شده تا حد جنون
با مسلمان شدنم ازتبِ ایمان که تویی

آن تجلی شده ازحس فراسوی توأم
قبض روحی سرهرنقطه ی پایان که تویی

زیریک روسری تیره ،غم مرگ توبود
در نفس های زنِ خسته وویران که منم!



عنوان شعر سوم : بی سایه ها۳

بعدهمه دلمردگیها ، ای گل زیبام
میکارمت بی واهمه، در باغی ازرویام

زخم حسادت بر وبالِ عشق، ناچیز است
عشقی که خالی کرده دل را ازغم دنیام

آن روز آغوش من ازگیلان تو پربود
آن روز که دیوانه میشد خاطردریام

هرلحظه خوش بوده تمام قصه ی مهرت
درجای جای سرنوشت دل سپردنهام

برروی شب،سرمیگذارم مهربانی را
تاباسلام اولت روشن شود فردام

من باتوام،باتو،، که مردی ازدیارعشق..
درهرکجای قصه باشم ،...بازهم اینجام
نقد این شعر از : رحمت‌اله رسولی‌مقدم
با سلام به همراه گرامی پایگاه نقد شعر، نکات زیر در شعر ایشان به چشم می‌آید:

• در مصرع دوم بیت نخست، 《 هم》 در عبارت 《 می‌پاشی هم خوب است》در وزن گنجانده نمی‌شود، زیرا فقط در صورت از تلفظ افتادن حرف 《 ه》 و ادغامش با 《 می‌پاشی》 و هجی کردنش به شکل 《 پا شی یَم》، در وزن خواهد گنجید که خب با توجه به تبدیل حرف ه به ی صحیح نیست.
• در بیت 《 دمنوش آرامش برایم دم نکن... تنها،
در التیام دردهایم زهر و سم خوب است》
زهر و سم تتابع اضافات هستند و صرفا برای پر کردن وزن آمده‌اند. یعنی یک‌کدام از آن‌ها برای ساختن مفهوم ما و تصویر ما کافی است، و وجود هر دوتای آن‌ها ضرورتی ندارد.
• حرف و مفهومی را که در ذهن داریم، اگر به شکل شاعرانه و شکرین و جذابی روی کاغذ پیاده نکنیم، سروده‌ی ما شعر خوبی نخواهد بود. مثلا در بیت سوم شعر اول، حرف یک حرف ساده است و قابل فهم است. حالا این حرف را چون نتوانسته‌ایم به شکل ادیبانه و سخنورانه‌ای ابراز کنیم، به یک کشف خوب مبدل نشده است و تاثیری بر مخاطب ندارد.
حالا آن بیت معروف منوچهری را ببینید که می‌گوید: 《 خیزید و خز آرید که هنگام خزان است...》. این بیت هم یک حرف ساده دارد: بلند شوید و خز بپوشید که فصل پاییز است. این حرف را اگر به همین شکلی که من گفتم به هرکسی بگوییم، هیچ اعتنایی نمی‌کند و شاید به ما هم بخندد، اما سراینده آمده به این شکل ادیبانه و شاعرانه آن‌را بیان کرده و قرن‌ها برای ما جذاب است و از دهن نیفتاده است. پس ما ملزمیم که حرف‌هایمان را شاعرانه در شعر پیاده کنیم، تا شعریت به سروده‌مان ببخشیم. این در واقع کار اصلی شاعر است.
• سراینده اگر می‌خواهد مخاطب را تا آخر شعر دنبال خودش بکشاند، باید در هر بیت، کشفی و ایده‌ی خلاقانه‌ای داشته باشد که ذهن مخاطب را قلقلک دهد.
• سراینده در بیت 《 من یک زنم که با هوای سوز همدردم/ اما تو حالت با هوای دود و دم خوب است!》 تلاش می‌کند که بین سوز، و دود و دم ارتباط برقرار کند، اما مشکل این است که سوز و دود و دم هر دو به طور جداگانه در جای محکمی در جملات خود ننشسته‌اند، که حالا پیوندشان پیوند مبارکی باشد و به هم بیایند و همدیگر را توجیه کنند. خب مسئله این است که همدم بودن با هوای سوز، فقط یک جمله‌ی خبری‌ست، و نکته‌‌ای جالب توجه در ان نیست و آبستن اتفاقی خاص نیست. اهل دود و دم بودن تو هم یک گزاره‌ی خبری‌ست و حائز اتفاقی جالب توجه نیست. به همین خاطر گردهمایی این دو گزاره، منتج به یک نتیجه‌ی دلچسب نشده است.
• آشفتگی ارکان جمله، همیشه به نفع شعر نیست و گاهی دکلماسیون طبیعی شعر را خراب می‌کند و از ریل خارج می‌شود. مثلا در بیت 《 گیرم که روزم بی تو خوش باشد، دلم هم گرم / تا با تو تقدیرم زده هر چه رقم، خوب است》در مصرع دوم، جابه‌جایی شدید ارکان جمله و آغاز آن با یک حرف ربط غیر ضروری و نامفهوم( تا)، بیشتر حالت تصنعی به خودش گرفته است و به مخاطب این حس دست می‌دهد که انگار سراینده به زور حرفش را در این فضا چپانده است.
• تناسبی که سراینده در بیت 《 دریا به ساحل می رسد، آتش بزن دل را/ بعد از غروبی سرد، چای تازه دم خوب است》 بین دلسردی و آتش و غروب سرد و چای، و دریا و ساحل ایجاد می‌کند، تناسب خوبی‌ست و شعریت این بیت را نسبت به سایر ابیات بیشتر کرده است.
• در بیت 《 از عشق رنجیدی، هوا غمبار در شهرت/"در حس دلتنگی... ولی با تو قدم خوب است》، دو اشکال وجود دارد: اول اینکه فعل 《 است》 بدون دلیل از جمله‌ی 《 هوا غمبار ( است) در شهرت》حذف شده است. دوم اینکه نحو در جمله‌ی 《 با تو قدم خوب است》 رعایت نشده و غلط است. صحیحش این است که بگوییم: با تو قدم( زدن) خوب است.
• ارتباط عمودی بین بیت‌های یک شعر و بین مصرع‌های یک بیت، از ضروریات است. مثلا در بیت 《 از هر چه می‌بخشی دلت را،...آرزو کردم/ با تو سفر در جاده ی پر پیچ و خم خوب است》 دو مصرع با هم، همپوشانی تصویری، محتوایی و زبانی ندارند.
• غزل دوم از موسیقی و توازن بهتری به نسبت شعر نخست برخوردار است. حتی سراینده سعی کرده در بیت آخر از تکنیک‌های روز استفاده کند و قافیه و ردیف را از محور 《 تو》 به محور 《 من》 تغییر دهد.
• در شعر سوم که شعری محاوره است هم به جز نکات بالا که در جاهایی از آن وجود دارد، نکات دیگری وجود دارد. مثلا در اغلب بیت‌ها، حرف مهم و کشف چشم‌گیری وجود ندارد. دیگر اینکه وقتی قرار است  محاوره حرف بزنیم، نباید وسط کار با زبان معیار حرف بزنیم. به طور مثال در بیت 《 برروی شب،سرمیگذارم مهربانی را/ تاباسلام اولت روشن شود فردام》، 《 می‌گذارم》 و 《 شود》 به شکل زبان معیار به کار رفته‌اند.

به هر روی گفتن این نکات برای خانم حاجی‌خانی ضرورت داشت و من سعی کردم صریح و واضح در مورد نکات لازم حرف بزنم، بلکه  مفید واقع شود.
برای ایشان آرزوی موفقیت دارم.

نقد، کاری به جز دلت

رو به جلو



عنوان مجموعه اشعار : کاری به جز دلت
شاعر : آرزو حاجی خانی


عنوان شعر اول : ۱
درکوره راه زندگی بی همسفر ماندیم
ناچار بودیم و همیشه در به در ماندیم

درکار دنیایی که آوازش غم انگیزست
هر بار از دیروز خود آشفته تر ماندیم

حالا که این احساسِ بودن با تو، دلچسب ست
تا چند ماه و اندی از غم بیخبر ماندیم

از یاد بردم که هزاران سال پی در پی
در انتظار چشمهای بی پدر ماندیم

دیدی که آخر در هوای عشق خواهی ها
در راه هم _هرچند سخت و پرخطر _، ماندیم

والاترین حس خدایی در نگاه توست
دیگر نگو از خوب بودن بی ثمر ماندیم...

عنوان شعر دوم : ۲
آن حس و حال هر شب و چای شمالی ات...
با رقص عاشقانه و آواز شالی ات...

آنقدر یاد و خاطره در من گذاشتی
می خواستم قدم بزنم در حوالی ات

زخمی ست کهنه بر دل و سوزی ست در گلو،
هر جای شهر می روم از جای خالی ات

یک آسمان بی رمق ازاشکهای سرد...
حتی گرفته از دل ِحالی به حالی ات

آنکس که مبتلا به وفا کرده بودی اش
امروز درد می کشد از بی خیالی ات!

نفرین نمی کنم که ازاین دورترشوی
آخربه من نیامده که گوشمالی ات...

دیگربرای ماندن و رفتن دعا نکن
روزی به خیر می شود این صبح عالی ات...!

عنوان شعر سوم : ۳
در بزمگاه باغها، دیگر سروری نیست
در آن بهشت گمشده ات هیچ حوری نیست

با من چه خواهی کرد، با آنکس که می دانی
درجای جای سینه اش، جز زخم دوری نیست
در بند بند شعر هایم گریه ات کردم
دیدی که در سوز نفسهایم غروری نیست

می خواستی که یک شبه از عشق برگردی
دیدی که هر دل کندنی از عشق زوری نیست

حالا که داغ بوسه برلبهات می سوزد
حالا که دیگر چارهی عشقت صبوری نیست

حالا تمام کن اگر آرامشت مرگ است
با اینکه قد من، ته دنیات گوری نیست

دیگر هوای با تو بودن هم ، غم انگیزست
آنجا که می پوسی ولی جز موش کوری نیست!
نقد این شعر از : امیرعلی سلیمانی
در این یادداشت نگاهی نقادانه خواهیم داشت به سه شعر از دوست شاعر سرکار خانم آرزو حاجی‌خانی گرامی، گمان می‌کنم نخستین شعرهایی را که برای پایگاه ارسال کردید من برایش یادداشت نوشتم، بی‌تعارف پیشرفت شما در نوشتن محسوس بوده است، همین جای تبریک ویژه دارد، اینکه توانسته‌اید غزل‌هایی روان و سالم بنویسید، در مضمون‌یابی و مضمون‌نویسی پیشرفت کنید جای تحسین دارد و امیدوارم این روند را حفظ کنید، البته این تمجید‌ها به این معنی نیست که این شعرها ایرادی ندارند، اما همین مسیر رو به جلو یعنی می‌توان به آینده بسیار امیدوار بود.
درکوره راه زندگی بی همسفر ماندیم
ناچار بودیم و همیشه در به در ماندیم
درکار دنیایی که آوازش غم انگیزست
هر بار از دیروز خود آشفته تر ماندیم
حالا که این احساسِ بودن با تو، دلچسب ست
تا چند ماه و اندی از غم بیخبر ماندیم
شعر شروعی خوب دارد، شروعی که می‌تواند آغاز حکایت بی‌همسفری باشد، اما سطر بعد سست است، انگار که جبر قافیه هم بی‌تاثیر نبوده است، از اینجا به بعد کمی شعر از نظر تطابق زمان فعل‌ها به هم می‌ریزد در بیت دوم با مسامحه می‌توان از این شکل عدم انطباق چشم‌پوشی کرد مثل آن که بگوییم در این دنیا که فقط غم دارد ما هم غم خوردیم، اما آن "دیروز" چیزی به مضمون اضافه نمی‌کند، تناسب درستی در متن پیدا نکرده است، باید در انتخاب‌ها دقت بیشتری انجام دهید، اما آن عدم انطباق در بیت سوم بسیار خودنمایی می‌کند، باید آن ماندیم "هستیم" باشد تا انطباق درست اتفاق بیفتد، آن "چند ماه و اندی" هم در متن درست جانیفتاده، اصلا اشاره به واحد شمارش آن هم به این شکل چه کمکی می‌تواند به این بیت کند؟ اگر می‌گفتید تا مدتی هم همین حرف‌ را موجز‌تر زده بودید.
از یاد بردم که هزاران سال پی در پی
در انتظار چشمهای بی پدر ماندیم
دیدی که آخر در هوای عشق خواهی ها
در راه هم _هرچند سخت و پرخطر _، ماندیم
والاترین حس خدایی در نگاه توست
دیگر نگو از خوب بودن بی ثمر ماندیم...
در سه بیت بعد بیت‌هایی سالم روان و صد البته بی‌اتفاق را شاهدیم "بی‌پدر" در بیت چهارم به درستی جانیفتاده است و کلماتی نظیر "حس خدایی" ، "خوب بودن" و "عشق‌خواهی" بیش از آنکه به پرورش و عمق بخشیدن به مضمون کمک کرده باشد سطح مضمون را پایین آورده است، اما این غزل به سبب رعایت ارتباط عمودی و فضای نیمه‌روایی که دارد تمرین بسیار خوبی‌ست.
آن حس و حال هر شب و چای شمالی ات...
با رقص عاشقانه و آواز شالی ات...
آنقدر یاد و خاطره در من گذاشتی
می خواستم قدم بزنم در حوالی ات
زخمی ست کهنه بر دل و سوزی ست در گلو،
هر جای شهر می روم از جای خالی ات
یک آسمان بی رمق ازاشکهای سرد...
حتی گرفته از دل ِحالی به حالی ات
باز هم شروع این غزل خوب است، بیت اول در فضاسازی و عاطفه بیت بسیار خوبی‌ست و برای شروع یک شعر مطلوب است، یاد و خاطره در من گذاشتن خوب نیست، باید می‌نوشتید برایم گذاشتی، وزن هم اجازه می‌داد و راحت می‌شود آن را اصلاح کرد، اما مصرع دوم بیت دوم ارتباط درستی با مصرع اول ندارد، آنقدر خاطره گذاشتی که می‌خواهم در حوالی‌ات قدم بزنم، فکر می‌کنم باید می‌گفتید می‌توانم قدم بزنم چون هر گوشه خاطرات توست مثلا! اینطور اتفاق بهتری می‌افتاد. بیت بعد مضمون خوبی دارد اما درست اجرا نشده است، مضافا بر اینکه احساس می‌کنم کمی در جایگاه بخشیدن مفهومی به قافیه دچار تزلزل شده‌اید و این تالیف را دچار ضعف کرده است. بیت بعد هم شاید به ظاهر ایرادی ندارد اما باید با "حالی به حالی" اتفاقی را رقم می‌زدید، این نکته در هر سه شعر مشهود است که شان کلمات و ترکیب‌ها را درست به جا نیاورده‌اید، وقتی شاعر از کلمه‌ای در متن استفاده می‌کند باید بداند که در مقابل آن کلمه مسئول است، باید طوری از کلمات کار بکشد که نه دیگر قابل جایگزینی باشند نه امکان حذف‌شان وجود داشته باشد.
آنکس که مبتلا به وفا کرده بودی اش
امروز درد می کشد از بی خیالی ات!
نفرین نمی کنم که ازاین دورترشوی
آخربه من نیامده که گوشمالی ات...
دیگربرای ماندن و رفتن دعا نکن
روزی به خیر می شود این صبح عالی ات...!
نوع جمله بندی در مصرع اول بیت پنجم اصلا زیبا نیست، این کمی به خاطر وزن است و کمی به خاطر عدم تجربه همین جمله را می‌توان سلیس و زیبا نوشت تا هم از لحاظ دستوری کامل باشد و هم از نظر وزنی روان مثلا
آن کس که مبتلا به وفای تو بود و بس
آن کس که مبتلا به تماشای عشق بود
آن کس که مبتلای تو شد در شب امید
و امثالهم
بی‌تعارف بخواهم بگویم قافیه "گوشمالی" اصلا قافیه خوبی نیست، الزامی نیست که شاعر از همه قافیه‌هایی که به ذهنش می‌رسد استفاده کند، باید کلمات در شعر تناسب داشته باشند، همین "گوشمالی" ممکن است در شعری دیگر بهترین قافیه باشد به شرطی که در سبد واژگانی آن شعر جا بگیرد، اما بیت آخر بیت خوب و درستی‌ست و در مجموع این غزل هم شروع خوبی دارد و هم پایان خوبی.
در بزمگاه باغها، دیگر سروری نیست
در آن بهشت گمشده ات هیچ حوری نیست
با من چه خواهی کرد، با آنکس که می دانی
درجای جای سینه اش، جز زخم دوری نیست
در بند بند شعر هایم گریه ات کردم
دیدی که در سوز نفسهایم غروری نیست
بیت اول مصرع دوم ایراد وزنی محسوس دارد، برای شمایی که نشان داده‌اید بر وزن کاملا مسلط هستید وجود چنین ایرادی چیز جز سهل انگاری نیست و بعید می‌دانم در شعر هیچ شاعری از این دست اتفاق‌ها نیفتاده باشد اما بهتر است خودتان در مقام مخاطب و منتقد قبل از انتشار شعر را بخوانید به طور مثال برای اصلاح وزنی می‌توانید بنویسید: در آن بهشت گمشده انگار حوری نیست، در مجموع هم مطلع خوبی نیست به خاطر عدم ارتباط درست بین مصرع اول و دوم، دو بیت بعد خوب و روان و آرام‌اند، این آرامی وجه منفی این بیت‌هاست، یعنی اتفاق ویژه‌ای ندارند و کشف فوق‌العاده‌ای در آن‌ها دیده نمی‌‎شوند. سایر ابیات این شعر هم‌ردیف سه بیت‌ اول هستند، تلاش شما برای مضمون‌سازی مشهود است و جسارتتان در استفاده از کلمات هم خوب است.
حالا وقت آن است که به ساختار بیش‌تر فکر کنید و به اهمیت استخدام‌ها.

با این پیشرفتی که شما نشان داده‌اید یقین دارم به زودی شعرهای بهتری از شما خواهم خواند.

رویای گل سرخ

رویای گل سرخ از آرزو حاجی خانی

رویای گل سرخ

ررویای گل سرخ از آرزو حاجی خانی

رویای گل سرخ

رویای گل سرخ از آرزو حاجی خانی

رویای گل سرخ

رویای  گل سرخ، از آرزو حاجی خانی

رویای گل سرخ

رویای گل سرخ از آرزو حاجی خانی

رویای گل سرخ

کتاب رویای گل سرخ از آرزو حاجی خانی