عنوان مجموعه اشعار : بهار خاموش
شاعر : آرزو حاجی خانی
عنوان شعر اول : بهارخاموش۱دیوانه نیستم
که عشق ترت کنم
توی باغهای پر از کلاغ
بکارمت
ومیوه ات بدهم
دیوانه نیستم
به سبزی ات برگردم
وقتی نگاهت را
اینگونه پاییزم...
زیر پای تو خرد شدن،
از هر بهاری
تازه تر است
دیوانه نیستم
بخوانمت
وبه عشق برگردی
وقتی نیستی
و من هم
نیستم!
عنوان شعر دوم : بهار خاموش۲اینگونه نگاهم کن
به خاطره هایت بریزم
و سربکشی
در گوشه ای از جهان
آرزوهایت را...
از پشت میز
صدای قدمهای زمان
ایمان بیاورد
به بودنمان
حتی وقتی که
مرده باشیم
در یک کلبه ی چوبی
بایستم به عشق
وبه تو
که خالی از من است
عنوان شعر سوم : بهار خاموش۳من مشق های یک جهان بی رمقم
خسته وتنها
اما در کنارت
مرا خط بزن
از هر چه برای تو نبود
از هر چه نوشت
وبه سمت هم
سرازیر نشدیم
به هیچ جایی...
که عشق،
به خود ببارد
ملایم تر اما طولانی
با ضربان های دوست داشتنت
حتی اگر
چشمهایمان
دروغ باشد
و روزهایمان
غبارآلود و تلخ
حتی اگر
لب فرو ببندی
و فکر تو نیافتاده باشم
و تا صبح بیدار نشوم
اصلا فکر نکنی...
واصلا فکر نکنی
نقد این شعر از : ارمغان بهداروند
«آرزو حاجیخانی» در شعر به خودروایتی مشغول است و این روایت با برخورداری از وضعیتی ادبی مخاطب را به شناخت و دنبال کردن شاعر ترغیب میکند. کوشش شاعر رابطهآفرینی میان خردهروایتهایی هست که پیرامون شخصیتهای شعرش شکل میگیرند و جزیرهوار به یکدیگر وصل میشوند و نمایی تام از آن چه در مخیلهی شاعر میگذرد ارائه میدهند. شاید بهتر باشد برای روشنتر شدن موضوع به جای پرداختن به متنهای حاجیخانی به تحلیل نمونههایی برجسته از این وضعیت او را دعوت کنم تا عمیقتر به آن چه بهدرستی مرتکب شده است، مشرف شود». فروغ فرخزاد در شعر دلم برای باغچه میسوزد دنیایی را به تصویر میکشاند که شاید متعلق به زیست فردی او نباشد اما میتواند نمایی موشکافانه از زیست اجتماع پیرامون او باشد که کمتر در شعر همنسلان او به این وضوح رمزگشایی شده باشد. ابتدا شاعر و مخاطبان ارجمند را به مرور بخش اول این متن دعوت میکنم.
«کسی به فکر گلها نیست/ کسی به فکر ماهیها نیست/ کسی نمیخواهد/ باور کند که باغچه دارد میمیرد/ که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کردهاست/ که ذهن باغچه دارد آرام آرام/ از خاطرات سبز تهی میشود/ و حس باغچه انگار/ چیزی مجردست که در انزوای باغچه پوسیدهست./ حیاط خانهی ما تنهاست/ حیاط خانهی ما/ در انتظار بارش یک ابر ناشناس/ خمیازه میکشد/ و حوض خانهی ما خالیست/ ستارههای کوچک بیتجربه/ از ارتفاع درختان به خاک میافتند/ و از میان پنجرههای پریده رنگ خانهی ماهیها/ شبها صدای سرفه میآید/ حیاط خانهی ما تنهاست...»
این شعر نیز هم چون شعر آرزو حاجیخانی با تکگویی شاعر (مونولوگ) اتفاق میافتد و انگار که شاعر در حال گفتوگوی با خویش و جامعهی درون خویش است. اگر در شعر حاجیخانی گویی با آدمهای خاکستری رنگی روبروییم که با طرح موقعیتهایی حسی همچون «باغ»، «پاییز»، «کلبهی چوبی» میکوشند فضای شاعرانه و هیجانی بیافریند اما در شعر فروغ شخصیتها، شکل گرفتهاند و بیشتر شبیه آدمهای پیرامونی ما هستند. «غزال مرادی» در بررسی این وضعیت اشارهی کارآیی دارد که بد نیست آن را در این میانه بگنجانم تا دقیقتر با موضوع مواجه شویم: «لایههای روایی این شعر پیوندهای عمیقی با ذهن مخاطب برقرار میکند. شخصیتپردازی در این شعر از قوت زیادی برخوردار است شاعر گاهی برای معنابخشی و انسجام بیشتر یک ساخت شعری، از روایت، بهره میگیرد و در این شعر، فروغ با طرح داستانی و ساخت کاراکترهای نمادین وضعیت اجتماع را بهخوبی تصویر میکند. جالبتر که چنان در این کار موفق است نه تنها از شعر دور نمیافتد بلکه پیرنگ داستانی آن نیز ارتباط محکمی با خواننده برقرار میکند. بهگونهای که مخاطب میتواند با شخصیتهای این شعر مانند یک داستان همذاتپنداری کند و حتی در جاهایی به آنها عینیت میبخشد.»
اما در شعر حاجیخانی شخصیتها اصطلاحاً درنیامدهاند و مخاطب به اندازهی شاعر با آنها ارتباط برقرار نمیکند و آنها را دریافت نمیکند. سوم شخصی که صرفاً میتواند معشوقهی راوی باشد که چندان که باید به خوشاحوالی راوی همت نداشته است. وجه ممیزهی این متن با متن فروغ، شدت و بدعت تخیل خلاقه در متنهای فروغ فرخزاد و فقدان آن در شعر حاجیخانی میباشد. حاجیخانی به در دسترسترین تصاویر و تعبیرها اکتفا کرده است: وقتی نگاهت را/ این گونه پاییزم// صدای قدمزدنهای زمان// که عشق،/ به خود ببارد/ ملایمتر اما طولانی/ با ضربانهای دوست داشتنت... پیدا کردن ربط سالمی میان اجزای شعر کار دشواری است و یک کلیت معنایی با کیفیت هنری قابل وصول نیست.
با این همه شاعر بنا به تجربههای نوشتاری و بر اساس مطالعاتش توانسته است حداقلهای شعری را در متن به وجود بیاورد اما هنوز تا رسیدن به مولفههای مهمی همچون اقتصاد واژگانی، خلاقیت زبانی و لحنآفرینی در متن فاصله دارد و باید برای رسیدن به مقبولیت شعری بیشتر تلاش کند.